داستان ابلیس و شیخ زاهد

در زمانهای دور شیخی بسیار زاهد وجود داشت این شیخ انقدر زاهد بود که به درجات معنوی بالای رسیده بود شاگردان شیطان تمام تلاش خود را برای گمراهی این شیخ انجام داده بودند و نتوانسته بودن این شیخ را گمراه کنند

چون شاکردان شیطان درمانده شده بودند نزد شیطان امدند و داستان این شیخ را برای شیطان تعریف کردند

شیطان در جواب به یارانش گفت شما غلط کردید که از گمراه کردن نا امید شدید مگر نمی دانید من به ذات خداوند قسم خورده ام که انسان را گمراه و خوارو ذلیل کنم؟

و از جلوی چشمان یارانش غیب شد

یک روز که شیخ زاهد برای عبادت به عبادتگاه رفته بود جوانی را مشاهده کرد که سخت در حال عبادت و رازو نیاز بود شیخ هر روز که به عبادتگاه میرفت این جوان را در حال عبادت میدید تا اینکه یک روز طاقت نیاورد و به پیش جوان رفت و از جوان عابد پرسید چه چیز شما را به عبادت انهم با این اخلاص واداشته ان جوان در پاسخ گفت من در گذشته گناهی کوچک را انجام داده ام و بعد از توبه از ان گناه به این صورت در حال عبادت هستم .شیخ که به ان جوان حسادت میکرد پیش خود گفت من نیز این گناه را انجام میدهم و بعد از ان توبه میکنم تا از این جوان قشنگتر و بهتر عبادت کنم

شیخ گناه را انجام داد اما دیگر توان ترک گناه و توبه را نداشت و هر روز که میگذشت بیشتر وارد گناهان میشد در اخر شیخ در حال گنهکاری از دنیا رفت وقتی روح شیخ از بدنش جدا شد ان جوان را در حالیکه غرق شادی و خنده بود مشاهده کرد به جوان گفت چرا خوشحالی؟

جوان با صدای وحشتناکی پاسخ داد من ابلیس هستم خوشحالم از اینکه توانستم تو را گمراه کنم و مطمئن باش انطور که شما از خداوند ناامید میشوید من از گمراهی شما نا امید نمیشوم

چند نکته

دوستان شیطان بعد از حضرت ولی عصر(عج) عالم ترین موجود دنیاست از خدا بخواهیم کمکمان کند تا گول شیطان رانده شده را نخوریم و همیشه از خدا بخواهیم توفیق پیروزی بر شیطان را داشته باشیم و از خداوند بخواهیم تا از غرور دورمان کند چون باعث گمراهی خود شیطان هم غرورش بود

پنجشنبه 14 بهمن 1389 - 7:40:28 PM